شعر و اشعار عاشقانه برای عزیزان و همسر و مادر و دوست

شعر عاشقانه

شعر عاشقانه , شعر عاشقانه زیبا , شعر عاشقانه نو , شعر عاشقانه کوتاه , شعر عاشقانه دلتنگی
شعر عاشقانه زیبا و نو و کوتاه ، شعر عاشقانه انگلیسی برای دلتنگی ، شعر عاشقانه صبح بخیر و شب بخیر همگی در سایت سی سانتیمتر . امیدواریم این مطلب مورد توجه شما سروران گرامی قرار گیرد.

شعر عاشقانه زیبا

قبل از آنی که بیایی
چه کویری بودم
زندگی با تو
چه گلدان قشنگی ست گلم
⇔⇔⇔⇔
ز کدام رَه رسیدی؟ زِ کدام در گذشتی؟
که ندیده دیده ناگه به درونِ دل فتادى؟
⇔⇔⇔⇔
که همسایه به روز؛
دست من گیرد و
بیرون کشد از آب ٬مرا!!
⇔⇔⇔⇔
خدا وقتی تو را آفرید
معجزه کرد
من هر وقت
به چشمانت نگاه می کنم
ایمان می آورم
⇔⇔⇔⇔
پشت حرف های یک برادر
پشت نوازش ها …
سرزنش ها …
پشت تمام نگاه های معنی دارش …
پشت سکوتش …
پشت لبخند های پراز رازش …
عشقی است پنهان تر از تمام محبت های  دنیا

شعر در مورد برادر

⇔⇔⇔⇔
پســـرم،
برگ گلــــم،
غنچه ی خوشرنگِ دلــــم،
دست خود را حلقه کن برگردنـــــم،
خنده زن بر چشمهای خستـــه ام،
عشق تو آواز صبح زندگیســـت،
مهر تو آغاز لطف و بندگـی اســـت،
سر گذار برشانه هایِ مـــــادرت،
بوسه زن بر گونه هایِ زردِ مــن،
خانه ام سبز از صدای شادِ توســت،
مادرت مست از نوازشهـایِ توســـــت.

شعر در مورد پسر

⇔⇔⇔⇔
هر که در عاشقی قدم نزده است
بر دل از خون دیده نم نزده است
او چه داند که چیست حالت عشق
که بر او عشق، تیر غم نزده است
شعر از خاقانی

متن عاشقانه

⇔⇔⇔⇔
دوست داشتنت را
از ڪجا شروع ڪنم ؟
چشمانت ؟
چشمانت…
آغاز و پایانِ من
در چشمانت خلاصـہ شدہ است.
در آن لـᓗـظـہ ڪـہ پلڪ زنے و
ثانیـہ چیزے نبینے ،
همان لـᓗـظه‌ے تاریڪیـہ زندگے من خواهد بود.
پلڪ هاے رنگارنگ این شهر
بیهودہ بال بال مے زنند ….
این نگاہ ها بـہ گرد
زیباے شرقے من نمے رسد !
مهربانم
پنجرہ نگاهت را سمت
ڪوچـہ هاے غریبم باز ڪن
ببین ڪـہ مملوء
از بر؋ـے است
ڪـہ تا مرز استخوان نام تو را مے بارد
این بار تند
این بار
گلولـہ گلولـہ ……
⇔⇔
خاله یعنی جام عشق خواهری
خاله یعنی شور مهر مادری
خاله یعنی دم بدم دلواپسی
تا که آیا تو بشادی میرسی

شعر در مورد خاله

⇔⇔⇔⇔
مرا چو مست کنی زین شجر برآرم سر
به خنده دل بنمایم به خلق همچو انار
مرا چو وقف خرابات خویش کردستی
توام خراب کنی هم تو باشیم معمار

شعر در مورد انار

⇔⇔⇔⇔
تو را دوست دارم
و این دوست داشتن
حقیقتی است که مرا
به زندگی دلبسته می کند …
شعر از شاملو
⇔⇔⇔⇔
گفته بودم
به کسی عشق نخواهم ورزید
آمدی و همه ی فرضیه ها ریخت به هم

شعر عاشقانه مولانا

در هوایت بی قرارم روز و شب
سر ز پایت بر ندارم روز و شب
⇔⇔
در عشق تو گاه بت پرستم گویند گه رند و خراباتی و مستم گویند
اینها همه از بهر شکستم گویند من شاد به اینکه هر چه هستم گویند

شعر در مورد حرف مردم

⇔⇔⇔⇔
حال ما بی‌آن مه زیبا مپرس
آنچ رفت از عشق او بر ما مپرس

شعر در مورد چهره زیبا

⇔⇔⇔⇔
نوروز پاسداشت عشق های کوچکی است که زنده مانده اند
و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند.
پس به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی

تبریک عید نوروز

⇔⇔⇔⇔
من عاشقی از کمال تو آموزم
بیت و غزل از جمال تو آموزم
در پرده دل خیال تو رقص کند
من رقص خوش از خیال تو آموزم
⇔⇔⇔⇔
معشوقه چو آفتاب تابان گردد
عاشق به مثال ذره گردان گردد
چون باد بهار عشق جنبان گردد
هر شاخ که خشک نیست رقصان گردد
⇔⇔⇔⇔
از آتش عشق در جهان گرمی‌ها
وز شیر جفاش در وفا نرمی‌ها
زانماه که خورشید از او شرمنده‌ست
بی‌شرم بود مرد چه بی‌شرمی‌ها
⇔⇔⇔⇔
دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس
چشم من اندرنگر از می و ساغر مپرس
جوشش خون را ببین از جگر مؤمنان
وز ستم و ظلم آن طره کافر مپرس
سکه شاهی ببین در رخ همچون زرم
نقش تمامی بخوان پس تو ز زرگر مپرس
عشق چو لشکر کشید عالم جان را گرفت
حال من از عشق پرس از من مضطر مپرس
هست دل عاشقان همچو دل مرغ از او
جز سخن عاشقی نکته دیگر مپرس
خاصیت مرغ چیست آنک ز روزن پرد
گر تو چو مرغی بیا برپر و از در مپرس
چون پدر و مادر عاشق هم عشق اوست
بیش مگو از پدر بیش ز مادر مپرس
هست دل عاشقان همچو تنوری به تاب
چون به تنور آمدی جز که ز آذر مپرس
مرغ دل تو اگر عاشق این آتشست
سوخته پر خوشتری هیچ تو از پر مپرس
گر تو و دلدار سر هر دو یکی کرده ایت
پای دگر کژ منه خواجه از این سر مپرس
دیده و گوش بشر دان که همه پرگلست
از بصر پروحل گوهر منظر مپرس
چونک بشستی بصر از مدد خون دل
مجلس شاهی تو راست جز می احمر مپرس
رو تو به تبریز زود از پی این شکر را
با لطف شمس حق از می و شکر مپرس
شعر از مولانا

شعر در مورد آذر ماه

⇔⇔⇔⇔
آن وقت که بحر کل شود ذات مرا
روشن گردد جمال ذرات مرا
زان می‌سوزم چو شمع تا در ره عشق
یک وقت شود جمله اوقات مرا
⇔⇔⇔⇔
اندر سر ما همت کاری دگر است
معشوقه خوب ما نگاری دگر است
والله که به عشق نیز قانع نشویم
ما را پس از این خزان بهاری دگر است
⇔⇔⇔⇔
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
⇔⇔⇔⇔
یک ساعت عشق صد جهان بیش ارزد
صد جان به فدای عاشقی باد ای جان
⇔⇔⇔⇔
من هم رباب عشقم و عشقم ربابی‌ست
وان لطف‌های زخمه رحمانم آرزوست
⇔⇔⇔⇔
هر طرفی که بشنوی ناله عاشقانه‌ای
قصه ماست آن همه حق خدا که همچنین

شعر عاشقانه کوتاه

امتحان کردم ببینم سنگ می فهمد تورا
از تو گفتم با دلم ، کوتاه آمد؛ گریه کرد
گفتم مگر به گریه دلش مهربان کنم
چون سخت بود، در دلِ سنگش اثر نکرد!
⇔⇔⇔⇔
پرواز مرغ جان نبود جز به کوی تو
روزی که اتفاق پریدن در اوفتد
⇔⇔⇔⇔
صبح چو حسن تو کرد روی به باغ آفتاب
مشغله از ره براند، مشعله‌دار تو شد
⇔⇔⇔⇔
بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو
کجا دیدی که بی‌ آتش کسی را بوی عود آمد؟!
⇔⇔⇔⇔
این سنگ خدایان که تبر می شکنند
روزی که بیایی از کمر می شکنند
بردار تبر را و بزن ابراهیم!
بت های بزرگ زودتر می شکنند
⇔⇔⇔⇔
ترسم که تو هم یار وفادار نباشی
عاشق کش و معشوق نگه دار نباشی
من از غم تو هر روز دوصد بار بمیرم
تو از دل من هیچ خبردار نباشی
⇔⇔⇔⇔
دیده از اشک و دل از داغ و لب از آه پُر است ؛
عشق در هر گذری رنگ دگر می ریزد..

شعر عاشقانه نو

عشق من به تو مانند دریاست
قدرتمند و عمیق برای همیشه
هر طوفان و باد و بارانی را تحمل می کند
دل های ما خاص و دوست داشتنی هستند
من با هر ضربان قلبم بیشتر عاشق تو می شوم
⇔⇔⇔⇔
عشق من برای شما مانند دریای خشن است
بنابراین قدرتمند و عمیق برای همیشه خواهد بود.
از طوفان، باد و بارانهای سنگین
این هر درد را تحمل خواهد کرد.
دلهای ما خیلی خالص و دوست داشتنی هستند.
من با هر ضربان قلب عاشق تو هستم!
⇔⇔⇔⇔
از ماه بگویم؟
پیشترها گفته اند
از گل؟
آه …
یا من دیر شاعر شده ام
یا تو بیش از حد زیبایی
شعر از بهرام محمودی

سلام صبح بخیر

⇔⇔⇔⇔
به حرمت نان و نمکى که با هم خوردیم
نان را تو ببر
که راهت بلند است
و طاقتت کوتاه
نمک را بگذار برای من
می خواهم
این زخم
تا همیشه تازه بماند
شعر از شمس لنگرودی
⇔⇔⇔⇔
وقتی که زندگی من
هیچ چیز نبود
هیچ چیز به جز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم
باید، باید، باید
دیوانه وار دوست بدارم
کسی را که مثل هیچ کس نیست

شعر عاشقانه بلند

پر از شعرم ولی بی تو، زبان واژه لالست و…
نمی دانی که بعد از تو، دل من در چه حال است و…
تو هم یک آدم ساده، تو هم یک مرد معمولی
چه شد من عاشقت گشتم؟! برایم یک سوال است و…
نه مثل لیلی و شیرین، نه مثل ویسم و عذرا…
که مرد من! به تو عشقم، به قرآن بی مثال است و…
شب من با خیال تو، پر از آرامش و رویا
به دور از این هیاهوها، به دور از قیل و قال است و…
تو تقدیر منی عشقم، تویی سهم من از دنیا
نشسته نقش عشق تو، به دل… در هر چه فال است و…
نباشی گفتن از فردا، نباشی شادی و خنده
و بودم در نبود تو، بکن باور محالست و…
خلاصه بی تو من هیچم، پر از اشکم، پر از گریه
پراز شعرم، ولی بی تو، زبان واژه لال است و …
⇔⇔⇔⇔
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …؟
من که خیلی سخت دل بستم ولی آیا تو هم …؟
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم …؟
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی ..
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم …؟
سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
حیف،من رویم نشد ، جَستم ولی آیا تو هم …؟
از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان …
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم …؟
کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
من که رفتم ، آدمی پستم ولی آیا تو هم …؟
عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم ..؟
نیستی پیشم ولی لیلای من این را بدان
نازنینم عاشقت هستم ولی آیا تو هم …
شعر از رضا ایزدی
⇔⇔⇔⇔
گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
گفتی خوشی تو بی ما زین طعنه‌ ها گذر کن
گفتی مرا به خنده خوش باد روزگارت
کس بی‌تو خوش نباشد، رو قصه دگر کن
گفتی ملول گشتم از عشق چند گویی
آن کس که نیست عاشق گو قصه مختصر کن
در آتشم، در آبم، چون محرمی‌ نیابم
کنجی روم که یا رب، این تیغ را سپر کن
گستاخمان تو کردی، گفتی تو روز اول
حاجت بخواه از ما وز درد ما خبر کن
گفتی شدم پریشان، از مفلسی یاران
بگشا دو لب جهان را پردر و پرگهر کن
گفتی کمر به خدمت، بربند تو به حرمت
بگشا دو دست رحمت بر گرد من کمر کن
شعر از مولانا

شعر عاشقانه انگلیسی

In your absent if I breathe, every breathe is blended with a thousand sorrows
Upon my heart’s shoulder, a sorrow multiply in a thousand times
بی تو گر دمی زنم، هر دمی هزار غم!
روی شانه دلم، هر غمی هزار بار!
⇔⇔⇔⇔
Nothing was more precious than my entire heart
O fragment of my heart to sprinkle it beneath your foot
چیزی عزیزتر ز تمام دلم نبود
ای پاره دلم، که بریزم به پای تو
⇔⇔⇔⇔
Whatever I gave him, that’s fine
except giving away freely
the heart of mine
It was a senseless child, my heart
How did he tame it? I know no
He said he loved me to madness
But in the end he filled my cup with poison of sadness
هر چه دادم به او حلالش باد
غیر از آن دل که مفت بخشیدم
دل من کودکی سبکسر بود
خود ندانم چگونه رامش کرد
او که میگفت دوستت دارم
پس چرا زهر غم به جامش کرد
⇔⇔⇔⇔
Life is perhaps that enclosed moment
when my gaze destroys itself in the pupil of your eyes
and it is in the feeling
which I will put into the Moon’s impression
and the Night’s perception.
 In a room as big as loneliness
my heart
which is as big as love
looks at the simple pretexts of its happiness
at the beautiful decay of flowers in the vase
at the sapling you planted in our garden
and the song of canaries
which sing to the size of a window.
زندگی شاید آن لحظه مسدودیست
که نگاه من، در نی‌نی چشمان تو خود را ویران میساز
و در این حسی است
که من آنرا با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت
در اتاقی که به اندازه یک تنهاییست
دل من
که به اندازهه یک عشقست
به بهانه‌های ساده خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل‌ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچه خانه‌مان کاشته‌ای
و به آواز قناری‌ها
که به اندازه یک پنجره میخوانند

Comments

Popular posts from this blog

شعری در مورد اعیاد شعبانیه ، متن شعر کودکانه زیبا درباره اعیاد شعبانیه

تعبیر خواب دزدیدن حلقه ازدواج ؛ معنی دزدیدن حلقه ازدواج در خواب ما چیست

پیامک تولدت مبارک عشقم ، متن تولد عشقم نزدیکه + تبریک تولد به معشوق